بخش هایی از یادداشت دکتر مهرداد قیومی بیدهندی با عنوان "نسبت میان سرو و قامت یار" | بر کتاب: "در سایه سرو"(سرونگاره های سنگ آرامگاه های مردم اصفهان)، پژوهشگر و عکاس: مهدی تمیزی، نشر رسم، تهران، ۱۳۹۲
ما، نگارندۀ این سطور و خوانندۀ این کتاب، نخستین بار نیست که با موضوع و مضمون سرو مواجه میشویم. ما، همچون بسیاری از ایرانیان دیگر، پیش از این بارها و بارها به سرو اندیشیدهایم. وقتی که دوست هنرمند و پژوهشگرم، آقای مهدی تمیزی، به بنده این افتخار را داد که یادداشتی بر کتاب سنجیده و پرمایه و زیبای او بنویسم، یک بار همۀ چهل سال گذشته را از منظر یاد و فکر سرو مرور کردم:
از زمانی که کودکی دبستانی بودم و در باغ ارم شیراز، نخستین بار نام سرو ناز را از پدرم شنیدم؛ تا شیفتگی و خشوع در پیش قامت رعنای سروهای باغ فین و باغ شاهزادۀ ماهان؛ تا بارها و بارها اندیشیدن در ابیات حافظ و سعدی و مولانا و جستن نسبت میان سرو و قامت یار.
بنده و شما هزار بار به تفاوت سرو و دیگر درختان اندیشیدهایم؛ به اینکه سرو رها و راست بالا میرود؛ هزار بار به این معنای حافظ فکر کردهایم که سرو از بار غم تعلق آزاد است و اگر دستش از میوه تهی است، از آن روست که همۀ آزادگان تهیدستاند. بارها در سروهای قالیهای باغی نظر کردهایم؛ در سروهایی که جدول قاب نقاشیهای ایرانی را میشکند و بیرون میرود؛ در سروهای فربهی که سر خم کرده و به صورت بتۀ جقه در بافتهها ظاهر شده است.
اما این کتاب ما را به اندیشهای تازه دربارۀ سرو آشنایمان میخواند: چهلوچهار سنگ قبر با نقش سرو، که تنها نمونههایی اندک از صدها نمونۀ از میانرفته در اصفهان و دیگر جاهای این سرزمین است. چه نسبتی است میان سرو و مرگ؟ سرو درخت است و درخت نشان زندگی و خرمی است، نشانی از باغ بهشت است؛ اما این صفتِ همۀ درختان است. پس چرا از میان آن همه درختان و گیاهان، سرو را برای سنگ قبر برگزیدهاند؟ این البته موضوعی شایستۀ تحقیق است.
سرو پیکانی است از زمین به سوی آسمان. هر درخت ریشهای در زمین دارد و ساقهای و شاخههایی. اگر به هر درخت در افق نظر کنیم، درخت در زمینهای است که خط افقْ آن را به دو نیم میکند: نیمی زمین و نیمی آسمان. درخت از زمین برمیآید و بالا میرود و چترگونه میگسترد و شاخههایش را در آسمان پیرامون فرومیبرد. لیکن سرو چنین نمیکند. سرو خود را در قید آسمان پیرامون درنمیآورد و راست بالا میرود؛ به سوی بالاترین آسمان، به سوی بینهایت. سرو از زمین آغاز میشود و چشم ادراک آدمی را تا بینهایت به سوی آسمان میکشد. سرو سربلند است و سر بر آسمان میساید. نوک سرو آسمانشکاف و آسمانسای است.
سرو چنگی در پیرامون نمیزند تا از نیروی شگرفش به سوی آسمان چیزی بکاهد. سرو به سوی آسمان میپرد؛ میجهد. سرو فوران تمنای زندانیان زمین است؛ تمنای رهایی از قید ماده و پریدن به سوی آسمان بیانتها. سرو آزادهای است که از قید دیوان دنیای زیرِ زمین رهیده و به آسمان جهیده است؛ سرو قامت بلند تمنای آدمی است.
سرو با ابر هم سر و سرّی ندارد؛ شاخههای درهمی ندارد که ابرها در آن لانه کنند. سرو گیسویی ندارد تا آن را به دست باد بسپارد. سرو به ابر و باد هم دل خوش نمیکند؛ یکسره عزم آسمان دارد؛ عزم بلندای آسمان، آنجا که دست ابری و بادی نمیرسد.
وزش باد فرصتی است برای عشوهگری سرو در چمن روزگار. او نیک میداند که بادهای روزگار گذرنده است؛ اندکی خم میشود و به زورمندیهای گذرای زمانه شیوهای میکند، تا باد درگذرد و باز راست گردد. در همین خم شدنهای گذراست که جنبههایی نادیده از زیبایی قامت خود را عیان میکند.
سرو صورتی قرینه دارد؛ حاصل کارگه خراط عجبنقش است که همهسوی آن را یکدست و همانند ساخته است تا به هیچ سو متمایل نباشد. سرو به مناره میماند: حلقومی برای آواز خدایی.
قبرْ ما را به درون زمین میخواند؛ نقش سرو ما را به فرارفتن از زمین. نقش سرو نشان جان صاحب قبر است که، بررغم تنش، از قید تن و زمین رهیده و به آسمان رفته است. نقش سرو بر گورْ نشان رهیدن از تعلقهاست. کدام نقشْ بهتر از سرو میتواند قاب سرد و سنگین خاک و سنگ را بشکند؟ نقش سرو نشان تمنای یارانِ صاحب قبر برای رهایی و شکستن زندان جهان است.
مهرداد قیومی بیدهندی | تهران، دانشگاه شهید بهشتی | بهمن ۱۳۹۱
توجه: آنچه آمده است، تنها بخش هایی از یادداشت دکتر مهرداد قیومی بیدهندی بر کتاب "در سایه سرو" است.